توی یه جامدادی خوشگل یه پلاک کن و یه مداد باهم زندگی می کردن،اما همیشه مداد با پاک کن قهر بود. تا اینکه یه روز پاک کن به مداد گفت: من دیگه خسته شدم.چرا تو همیشه بامن قهری بیا باهم دوست باشیم.
مداد با عصبانیت گفت:اولا من عمرا با تو یکی دوست بشم دوما من با یه پاک کن بد دوست نمی شم.
پاک کن با ناراحتی:چرا؟مگه من چیکار کردم که به من میگی بد.
_چون تو هرچی که من می نویسم رو پاک می کنی.چرا؟؟
_من هرچی تو می نویسی رو که پاک نمی کنم!فقط چیز هایی رو که اشتباه می نویسی رو پاک می کنم،چیزهایی غلت اند و نباید نوشته بشن،من از وجود خودم مایه میزارم تا تو اشتباهی نداشته باشی.
_چه جوری از وجودت مایه میزاری!!!؟؟
_من هر وقت اشتباهات تو رو پاک میکنم کوچک تر رو نا توان تر می شم،من تو رو دوست دارم پس توهم من رو دوست داشته باش..اگر هم از من اشتباهی سر زده تو من رو ببخش...
_باشه پس از این به بعد ما باهم دوستیم و من دیگه از دست تو ناراحت نیستم.
ای کاش ما هم کسی رو مثل پاک کن داشتیم و هر وقت اشتباه می کردیم اون اشتباهات ما رو پاک می کرد تا ما دیگه اشتباهی نداشته باشیم....
ای کاش......